مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
بیچـارهام، دل خـستهام، زارم، نـزارم بـاز آمـدم چـون ابــر بــارانـی بـبـارم قـلب سیاه و چـشم خشک آوردهام من اشکـم نـمیآیـد، گـره خـورده به کارم غیر از گـناه و مـعـصیت انگار اصلا کـاری نـمیآیـد از این چـشـمـان تـارم حرف جدایی را نزن، دق میکـنم من من که به جز این خانه جایی را ندارم چیزی به جز بار گنه بر شانهام نیست بــار مــرا بــردار کـه افـــتــاده بــارم هی قـول توبه میدهـم اما چه سـودی دیگـر به قول خویش اطـمـیـنان ندارم من را بـسـوزان اعـتـراضی که ندارم نـا اهـلـم و مـیدانـم اصـلا اهـل نـارم بـد جـور دلـتـنـگ غــروب کـربـلایـم ایکاش میشد سر بر آن تربت گذارم این روزهها، روضه به پا کردند در من ایـن روزهـا یـاد لـب خـشـک نـگـارم قربان آن خواهر که پای نیزه میگفت: حـالا بـبـیـن بر نـاقـۀ عـریـان سـوارم یک روز عباسِ عـلی دور و برم بود حـالا به شمر و حـرمـله افـتـاده کـارم |